محمدجواد ظریف

ساخت وبلاگ
یک لیوان کاپوچینو درست مى کنم و با دوتکه بیسکوییت ساقه طلایى مى نشینم به دیدن سریالى ایرانى که طبق معمول پر از بدبختى است. به تماسى که امروز داشته ام فکر مى کنم. خنده ام مى گیرد با چاشنى حرص با چاشنى حسرت و کمى اندوه. "خانم فلان به مناسبت پنجاهمین سال تأسیس مدرسه ى رفاه،کلیپى مى خواهیم بسازیم و از شما که موفق بوده اید در این سال ها براى شرکت در این کلیپ دعوت مى کنیم، به عنوان یک هنرمند!" چرا به محض شنیدن کلمه ى موفق قه قهه نزدم؟ چرا نگفتم آن چهار سال کابوسِ دبیرستان شما دختران از دماغ فیل افتاده ى رفاهى کجا بودید؟! چرا نگفتم من جز نفرت از آن مدرسه چیزى در ذهنم ندارم که حالا بیایم جلوى دوربینتان لبخند بزنم و چه بگویم؟ شما چه مى دانید از رنج هاى من که همگى از همان پانزده سالگى از همان قدم اول به آن دبیرستان شروع شد... مى خواهم بخوابم و نیمه شب با شادى عمیقى از خواب بیدار شوم. مى خواهم به معجزه ایمان بیاورم... *نام فیلمى ایتالیایى که توصیه مى کنم حتماً ببینید. محمدجواد ظریف...
ما را در سایت محمدجواد ظریف دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : achavarrrre9 بازدید : 128 تاريخ : چهارشنبه 4 بهمن 1396 ساعت: 0:28

پیچیده بودم لاى پتو. صداى ربناى شجریان مى آمد. پرده را کنار زدم و همان طور سر بر بالش فلق رنگى را نگاه کردم. باید بلند مى شدم، باید تزریق این هفته را انجام مى دادم. پتو سخت دورم چنبره زده بود... محمدجواد ظریف...
ما را در سایت محمدجواد ظریف دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : achavarrrre9 بازدید : 153 تاريخ : چهارشنبه 4 بهمن 1396 ساعت: 0:28

کاش  سه ساله بودم و کمى کوچک تر. بناى گریه که مى گذاشتى، پنهانى مى آمدم و با اندکى آب و قند ساکتت مى کردم. کاش تمام غصه هاى دنیا با آب و قند تمام مى شد. محمدجواد ظریف...
ما را در سایت محمدجواد ظریف دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : achavarrrre9 بازدید : 164 تاريخ : يکشنبه 24 دی 1396 ساعت: 20:15

ظهر، آفتاب، آشپزخانه را بغل گرفته بود. خودم را میان آغوششان جا کردم. گرماى مطبوعى پوستم را نوازش مى کرد. ذهن شلوغم آرام نمى گرفت. آدم گاهى چقدر خسته مى شود و من در آن گاهى ها بودم... محمدجواد ظریف...
ما را در سایت محمدجواد ظریف دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : achavarrrre9 بازدید : 149 تاريخ : جمعه 22 دی 1396 ساعت: 21:18

روزهاى شیرینى را نمى گذرانم، نمى گذرانیم. شب یلدا بود که پدر دوست عزیزم را دفن کردند. زلزله ها آمدند و رفتند. مردمِ خسته هر روز به خیابان ها مى ریزند. حال شهرم خراب و خاکسترى است و... صبح بود که خبر رفتن دایى عزیزم به ما رسید. من، مامان و نجمى جون، سه نسل، کنار هم نشستیم و گریستیم. به خانه برگشتم. یک فیلم گذاشتم و دارم به خودم بى تفاوتى تزریق مى کنم. دایى هاى مامان از هفت نفر رسیده اند به چهارتا. امروز مهربان ترینشان تنهایمان گذاشت. من فیلم نگاه مى کنم و به نفس هایى که فرو مى دهم مى اندیشم. محمدجواد ظریف...
ما را در سایت محمدجواد ظریف دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : achavarrrre9 بازدید : 172 تاريخ : يکشنبه 17 دی 1396 ساعت: 1:16

چرا من باید مهمانى کنم؟! چرا براى دیگران مى برید و مى دوزید؟ هى "فاطى" ما پنج شنبه میایم خونت ناهار. باشه بیاین ولى فاطیو زهرمار! حالا بیایم و برایشان توضیح بدهم که این هفته گرفتار بودم، مریض حال هم که چه عرض کنم.  بعد برگردند بگویند: آخى! باشه اشکال نداره. امان از آن افکار شیطانى که روز دیگرى را براى ریخت و پاش در خانه من چیده باشند. آدم ها، بعضى هایشان این طورى هستند دیگر. حوصله و توان مهمان کردن ندارند! پ. خیلى لذت بخش است در دهه چهارم زندگى یک نفر مثل خودت پیدا کنى که درگیر رسم و رسومات نباشد. محمدجواد ظریف...
ما را در سایت محمدجواد ظریف دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : achavarrrre9 بازدید : 146 تاريخ : جمعه 8 دی 1396 ساعت: 0:05

دیشب زمین لرزید، بیدار بودم، ترسیدم و به خیابان پناه بردیم. امشب دهاتى ترین لاک عمرم را به ناخن هایم زده ام، جلوى تلویزیون نشسته ایم تا طبق عادت فیلمى که دانلود کرده ام را ببینیم. ما مردمانى هستیم که زود مى ترسیم، زود آرام مى شویم، به راحتى جوگیر شده و راحت تر از آن همه چیز را فراموش مى کنیم. هوا خنک است و بهار همچنان روى خرخره ى پاییز نشسته است... محمدجواد ظریف...
ما را در سایت محمدجواد ظریف دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : achavarrrre9 بازدید : 106 تاريخ : جمعه 8 دی 1396 ساعت: 0:05

وقتى پیغام داد پدرش به رحمت خدا رفتند، فورى تماس گرفتم. هر دو پاى تلفن گریه مى کردیم آنقدر که مطمئنم بیشتر جملات همدیگر را متوجه نمى شدیم. اما نمى دانستم سوختن دلم برا چى یا چه کسى است. پدرش قریب به صدسال عمر کرده بود، عمرى با عزّت. شاید براى سختى هایى که رفیقِ تنهایم در نگهدارى از او متحمل شده بود دلم مى سوخت. براى بى پدر شدنش، براى یتیم شدنش، براى تنهاتر شدنش... روز خاک سپارى به جاى رفتن سر قبرى که کنده شده بود تا پیرمرد اهل زورخانه را در خود جاى دهد، سر مزار پدرجان زیبایم رفتم. کاش بودى پدرجان تا این روزهاى سخت برایمان تحمل پذیرتر مى شد. پ.پسرک نگاهى به سنگ قبر کرد و پرسید: پدرجان سردشون نمى شه؟ محمدجواد ظریف...
ما را در سایت محمدجواد ظریف دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : achavarrrre9 بازدید : 146 تاريخ : سه شنبه 5 دی 1396 ساعت: 18:27

امروز یک یکشنبه کذایى است. این یعنى خاک بر سر بیمه این یعنى خاک بر سر دردو لرزها یعنى خاک بر سر جمهورى به اصطلاح اسلامىِ ما یعنى من حالم بد است... محمدجواد ظریف...
ما را در سایت محمدجواد ظریف دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : achavarrrre9 بازدید : 154 تاريخ : پنجشنبه 30 آذر 1396 ساعت: 7:47

ما مسافران قطارى در دو واگن فرسنگ ها دور از هم، و نه باران نه قهوه حالمان را خوب نمى کند. باد زوزه مى کشد و پنجره هاى بسته هیچ کدام به تمنّاى او گشوده نخواهند شد... محمدجواد ظریف...
ما را در سایت محمدجواد ظریف دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : achavarrrre9 بازدید : 117 تاريخ : پنجشنبه 30 آذر 1396 ساعت: 7:47

آمدیم بگوییم رنگ سال دو هزار و هجده بنفش است و لاغیر! محمدجواد ظریف...
ما را در سایت محمدجواد ظریف دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : achavarrrre9 بازدید : 119 تاريخ : پنجشنبه 30 آذر 1396 ساعت: 7:47

مامان گوشت نمى خورند، نه اینکه گیاه خوار باشند، اصلاً از کودکى گوشت تکه اى دوست نداشته اند.اما همین مامانِ ما اصرار وافرى دارند که اطرافیانشان گوشت بخورند. واضح نمى گویند ولى غذاى بدون مرغ و گوشت را انگار غذا حساب نمى کنند! امروز هم تا شنیدند شام امشب من قرار است چه باشد، فوراً دو تکه کباب تابه اى را گذاشتند در ظرفى و با من روانه منزل کردند تا پسرک شکم بدون گوشتخورى روى تشک نگذارد! پ.دلتان نخواهد، کوکوى سیب زمینى مزیّن به زرشک و دمى لپه با پیاز داغ فراوان شام سرآشپز منزل ما است امشب. یعنى که خدا حفظم کند محمدجواد ظریف...
ما را در سایت محمدجواد ظریف دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : achavarrrre9 بازدید : 155 تاريخ : پنجشنبه 30 آذر 1396 ساعت: 7:47

چراغ اتاق را خاموش کردم و من تبدیل شدم به انسان نابینایى که مى خواست اندک پلویى را از بشقاب کنار پایش بخورد. قاشق را کنار گذاشتم. با دست مى خوردم و انگار عطر برنج بیشتر مى شد. در این کوربازى یک نفره جدیدم هم نتوانستم زیاد دوام بیاورم. چراغ را رو محمدجواد ظریف...
ما را در سایت محمدجواد ظریف دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : achavarrrre9 بازدید : 168 تاريخ : جمعه 3 آذر 1396 ساعت: 18:08

از نیمه آبان گذشت و باران نبارید. به خیالم زمین در حال مُردن است و ما سیاه پوشان سرزمینى مى شویم که در خود دفنمان خواهد کرد. ما عزاداران پیش مرگى هستیم که خود کمر به کشتن  مادرمان دادیم... محمدجواد ظریف...
ما را در سایت محمدجواد ظریف دنبال می کنید

برچسب : خرمالویى, نویسنده : achavarrrre9 بازدید : 176 تاريخ : يکشنبه 28 آبان 1396 ساعت: 23:07

با "او" شرط بسته بودم و برنده شدم. برایم یک مانتو خرید. با "او" بار دیگر شرط بستم و این بار من باید تاوان مى دادم به قدر هفت هزار تومان، به من بخشید. این بازى را دوست دارم چون بسیار عادلانه است! پ١. بعد از مدت ها امروز کار کردم و حقوقم به محض اتم محمدجواد ظریف...
ما را در سایت محمدجواد ظریف دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : achavarrrre9 بازدید : 140 تاريخ : سه شنبه 16 آبان 1396 ساعت: 2:28

طوطک هشت ماهه بود که خریدمش. طوطى برزیلى بانمکى که خیلى پر سروصدا بود. آن روزها مشغول کار و درگیر زندگى بودم و کلاً حس و حال رسیدگى به آن زبان بسته را نداشتم تا اینکه مریض شد. شروع کرد به کندن پرهایش، دیگر آواز هم نمى خواند. پسر کوچولو رضایت داد بر محمدجواد ظریف...
ما را در سایت محمدجواد ظریف دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : achavarrrre9 بازدید : 172 تاريخ : دوشنبه 15 آبان 1396 ساعت: 2:26

استرس داشتن براى چیزى که از کنترل انسان خارج است، نتیجه اى جز فرسایش روح ندارد. با این حال و با دانستن این نکته، سخت است نگران نباشى وقتى یکى از عزیزانت درد مى کشد یا ته مانده ى کیف پولت چند اسکناس دوهزار تومانىِ خسته بیش نیست. سخت است نگران نباشى محمدجواد ظریف...
ما را در سایت محمدجواد ظریف دنبال می کنید

برچسب : خاکسترى, نویسنده : achavarrrre9 بازدید : 157 تاريخ : سه شنبه 9 آبان 1396 ساعت: 15:34

خدا صداى ما را مى شنود، به همین سادگى. محمدجواد ظریف...
ما را در سایت محمدجواد ظریف دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : achavarrrre9 بازدید : 104 تاريخ : يکشنبه 7 آبان 1396 ساعت: 22:03

این کتاب (کافکا در کرانه) نمى خواهد تمام شود، شاید هم من نمى خواهم تمامش کنم. نمى خواهم یا نمى توانم... دستم را مى کشم روى کلمات. خانه ساکت است و صداى جیرجیرک ها از پارک همسایه مى آید،شاید دارند براى هم دلبرى مى کنند یا اوج دعواهایشان را با آدم ها محمدجواد ظریف...
ما را در سایت محمدجواد ظریف دنبال می کنید

برچسب : بلاتکلیف, نویسنده : achavarrrre9 بازدید : 133 تاريخ : يکشنبه 7 آبان 1396 ساعت: 22:03

گوش چپم را مى گذارم روى بالشت(یا بالش!) و فشار مى دهم. حالا فقط صداى نفس هایم را مى شنوم. چشمانم را مى بندم، انگشتان دست راستم مى روندکف دست چپم، ناخودآگاه. با خودم مى گویم کاش غول بزرگ مهربان حقیقت داشت، یک امشبى مى آمد و رؤیایى لطیف از پنجره اتاق محمدجواد ظریف...
ما را در سایت محمدجواد ظریف دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : achavarrrre9 بازدید : 113 تاريخ : يکشنبه 7 آبان 1396 ساعت: 22:03