بالاخرهبعدازمدتهاخوابخوبىدیدم.داخلمسجدىبودمکهبرنامهاىدرحالاجرابود،روىیکصندلىچرخدارالبته. پسرکوچولوهمراهمبود. ازشبستانمسجدبیرونزدیم. جنبدیگهاىغذاسردرآوردیموفهمیدمبانىمراسم "جوادظریف" است. خودشکنارغذاایستادهبود. دوغذاکشیدوماراکنارمیزىنزدیکخودجاداد. قیمهبود...آقاىهمسرگفتنددوتاغذابگیربهنیابتاوبهدوفقیربده.چشم.Let's block ads! بخوانید,محمدجواد ...ادامه مطلب