اسفناج سرخ مى کردم، یک ساعت مانده بود به ظهر. مى خواستم شب نرگسى که دوست دارد درست کنم. در یخچال را باز کردم و یک تخم مرغ در مقدارى اسفناج شکستم. دلم خواسته بود، چرا نباید به خواسته ى خودم احترام مى گذاشتم؟! شب هم مى توانستم دوباره نرگسى بخورم..., ...ادامه مطلب
نگهدارى جزء به جزء بدن بسیار مهم است. مثلاً فکر کن مثل من گوشه لبت جِر بخورد، نه آنچنان جرخوردنى، تنها یک میلى متر! بسیارى از کارهاى روزمره با خلل مواجه خواهد شد. غذا خوردنم سخت شده است، خمیازه کشیدنم دشوارتر. دو روز از ته دل دهن کجى نکرده ام! در , ...ادامه مطلب