بالاخرهبعدازمدتهاخوابخوبىدیدم.
داخلمسجدىبودمکهبرنامهاىدرحالاجرابود،روىیکصندلىچرخدارالبته. پسرکوچولوهمراهمبود. ازشبستانمسجدبیرونزدیم. جنبدیگهاىغذاسردرآوردیموفهمیدمبانىمراسم "جوادظریف" است. خودشکنارغذاایستادهبود. دوغذاکشیدوماراکنارمیزىنزدیکخودجاداد. قیمهبود...
آقاىهمسرگفتنددوتاغذابگیربهنیابتاوبهدوفقیربده.
چشم.
محمدجواد ظریف...برچسب : محمدجواد, نویسنده : achavarrrre9 بازدید : 1536