محمدجواد ظریف

ساخت وبلاگ

خدا بعضی لحظات زندگی‌ام با دردهایی که به جانم می‌افتند و جز تاریکی همدمی برای التیام در کنارم نمی‌بینم، یادآوری می‌کند چقدر تنهایم.

امشب از آن لحظات است

لحظاتی که زندگی نفرت‌انگیز می‌شود و نگاه خدا را بیشتر از همیشه طلب می‌کنم.

محمدجواد ظریف...
ما را در سایت محمدجواد ظریف دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : achavarrrre9 بازدید : 12 تاريخ : پنجشنبه 3 اسفند 1402 ساعت: 21:31

آدم‌ها می‌دویدند، من هم همینطور بدون حجاب. رفتیم داخل یک بیمارستان، طبقات بالایی. از پنجره سرتاسری‌ای که داشت موشک‌هایی را می‌دیدم که پرتاب می‌شوند.خانمی گفت این‌ها میخ‌های دفاعی هستند. گفتم پس چرا آمده‌ایم اینجا؟ اینجا را می‌زنند. دیدم یک موشک مستقیم دارد می‌آید به طرفم و انفجار. مُردم بدون درد و معلق شدم انگار در فضایی که ابتدا نارنجی و زرد بود و بعد همه‌جا تاریک شد، سیاهِ سیاه. صدای دلنشین مردی پیچید که گفت، و الان همه چیز شروع شد. روبه‌‌رویم دفتری بزرگ با جلد چرمی ورق خورد و روی صفحه اول ایستاد. از خواب پریدم در حالی‌که قبلم به‌شدت می‌تپید. محمدجواد ظریف...ادامه مطلب
ما را در سایت محمدجواد ظریف دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : achavarrrre9 بازدید : 20 تاريخ : شنبه 13 آبان 1402 ساعت: 17:33

 

خودمو تو این شب تاریک بغل می‌کنم و در گوشش می‌گم، اشکاتو پاک کن‌‌.

یک کلونازپام بخور و بخواب، بلکم خوابشو دیدی و چشم‌هاشو بوسیدی...

 

 

محمدجواد ظریف...
ما را در سایت محمدجواد ظریف دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : achavarrrre9 بازدید : 20 تاريخ : سه شنبه 2 آبان 1402 ساعت: 18:37

یک زمانی به‌قول شاعر گفتنی در امتداد دستانم بندری بود برای آرامش

حالا تنها رگ‌های برجسته حاکی از خستگی گذر عمر...

پ.فردا ۲۵ شهریور، یک سال پس از ژینا.

محمدجواد ظریف...
ما را در سایت محمدجواد ظریف دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : achavarrrre9 بازدید : 26 تاريخ : يکشنبه 9 مهر 1402 ساعت: 15:19

دوست داشتن پدیده غریبی است. فکر می‌کنی موهبتی است مثل نفس کشیدن، همیشه با تو می‌ماند تا زنده‌ای، اما ای دل غافل که می‌تواند به ناگاه مثل برگی خشکیده از تو جدا شود، به خاک افتد و هرگز باز نگردد. عشق را نثار آدمیزادی می‌کنی که ماندنی نیست و او با رفتنش دلت را می‌برد و تمام، این عطیه الهی از تو بازپس گرفته شده است. نجوایی هر شب تکرار می‌شود انگار: لست لی ولکنّی أحبک  ما زلت أحبک وحنینی إلیک یقتلنی...  محمدجواد ظریف...ادامه مطلب
ما را در سایت محمدجواد ظریف دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : achavarrrre9 بازدید : 35 تاريخ : چهارشنبه 15 شهريور 1402 ساعت: 20:59

داشتم به صداها فکر می‌کردم، چه صداهایی حال منو خوب می‌کرده، چه صداهایی حالمو خوب می‌کنه. مثلاً  صدای پدرجان که می‌گفتن، فاطمه خانوم! برو خرمالو بچین، وقتشه صدای نجمی‌جون وقتی شعر می‌خوندن یا وقتی تیکه می‌انداختن بهم که شدی شیشه نوشابه از لاغری صدای پرستوها تو پاییز دم غروب صدای خش‌خش برگ‌ها زیر کفش خرد شدن چیپس زیر دندون قرچ کنده شدن ژله از توی کاسه صدای حرف زدن نوزادها تو چهار ماهگی اذان ابوزید، ناله تار محمدرضا لطفی  اس‌ام‌اس واریز پول سوت قطار به سمت مشهد صدای آب، آخ صدای آب چه بارون باشه، چه رودخونه و چه دوش حموم. قشنگ‌ترین صداها وقتیه که صدات کنه به اسم، کسی که دوسش داری، از پشت سرت، پای تلفن، پیغام صوتی واتس‌اپ.  امان خدایا... محمدجواد ظریف...ادامه مطلب
ما را در سایت محمدجواد ظریف دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : achavarrrre9 بازدید : 39 تاريخ : يکشنبه 5 شهريور 1402 ساعت: 15:51

 

سلام بر مرض جدید

سلام بر فشار خون بالا

و الحمدالله علی کل حال.

محمدجواد ظریف...
ما را در سایت محمدجواد ظریف دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : achavarrrre9 بازدید : 33 تاريخ : يکشنبه 5 شهريور 1402 ساعت: 15:51

نان سنگک یخ‌زده سق می‌زنم و اشک‌هایم بالش سفت زیر سرم را خیس می‌کند. با خودم فکر می‌کنم ترک دیدار با تراپیست و قرص‌هایش شاید ایده بدی بوده است. کمرم تیر می‌کشد، پاهایم و سری که دستمالی مترسک‌وار بر آن‌ جا خوش کرده است. دستم از سردی سنگک یخ می‌کند. فردا باید پشت میز ویراستاری بنشینم با همین حال خراب، با همین چشمان نم‌دار ولی دلخوشم به اتاق خالی و این‌که مجبور نیستم سر هر حرف پیش‌پا افتاده‌ای بغضم را ببلعم. در عجبم که دنیا چقدر خالی از آدم بود و نمی‌دانستم... محمدجواد ظریف...ادامه مطلب
ما را در سایت محمدجواد ظریف دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : achavarrrre9 بازدید : 37 تاريخ : جمعه 20 مرداد 1402 ساعت: 15:35

دیشب حوالی میدان انقلاب بودم، آذر، قدس، ایتالیا و جوان‌هایی که با لباس‌های گشاد و موهای رها بدون هیچ شرارتی چرخ می‌زدند در خیابان‌ها در یک قدمی انبوه نیروهای انتظامی که الحق رعب‌آورند... دیشب دلم درد داشت و سر که می‌چرخاندم جوانی گذشته‌ام انگار رخ‌نمایی بیشتری می‌کرد. به جای خالی کافه‌نزدیک نگاه می‌کردم و روزهایی زنده می‌شدند که در اوج سختی آنجا می‌نشستم و در تنهایی خداخواسته‌ام مثل امروز به مردم چشم می‌دوختم و برای فردایی که حالا گذشته من است داستان می‌ساختم. آن زمان اندیشه‌ام این بود که خدا خلقتش را بر تنهایی آدم بنا نکرده و حال می‌خندم به ذهنیت بچه‌گانه‌ام. روز جمعه خود را ... محمدجواد ظریف...ادامه مطلب
ما را در سایت محمدجواد ظریف دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : achavarrrre9 بازدید : 36 تاريخ : جمعه 20 مرداد 1402 ساعت: 15:35

۱)داد بزن فریاد بزن ناسزا بگو و من همه این‌ها را می‌گذارمم به پای دوستت دارم‌هایی که گفتی و جوابی نشنیدی. ۲)می‌گوییم دنیای بی‌رحمی است و یادمان می‌رود دنیا بدون آدم‌های بی‌رحم چنین نمی‌شد و من یکی از هزارانی هستم که مردم گمان می‌برند سنگی به جای دل در من نهادینه شده است. مردم به گمان‌های‌شان دلخوشند، به تصاویری که از دیگران می سازند و این‌گونه خود را تبرئه می‌سازند. ۳)من همان اندازه بی‌رحمم که بی‌رحمی دیده‌ام و شاید کمی بیشتر تا بتوانم در طوفان بعدی کمی کم‌تر خم شوم. ۴)و اما بعد... پ.۷ سال گذشته و هنوز کابوس می‌بینم http://shortny.ir/3xX محمدجواد ظریف...ادامه مطلب
ما را در سایت محمدجواد ظریف دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : achavarrrre9 بازدید : 36 تاريخ : شنبه 14 مرداد 1402 ساعت: 17:35