این کتاب (کافکا در کرانه) نمى خواهد تمام شود، شاید هم من نمى خواهم تمامش کنم. نمى خواهم یا نمى توانم...
دستم را مى کشم روى کلمات. خانه ساکت است و صداى جیرجیرک ها از پارک همسایه مى آید،شاید دارند براى هم دلبرى مى کنند یا اوج دعواهایشان را با آدم ها قسمت مى کنند.
تمرکز ندارم.
کولر را روشن مى کنم سردم مى شود، خاموش مى کنم گُر مى گیرم.
ماه بلاتکلیفى است...
برچسب : بلاتکلیف, نویسنده : achavarrrre9 بازدید : 134