ملتقای باران و اشک

ساخت وبلاگ

لباس‌ها به تنم اضافی‌اند، رها می‌‌‌‌شوم از آن‌ها. پنجره را باز می‌کنم، باران می‌بارد. نرمی هوا به آرامی می‌آید و می‌نشیند بر پوست عریانم. اندکی تامل می‌کنم تا سردی این شب سر تا به پایم را مشغول خود کند. طاقت نمی‌آورم و به تیشرت صورتی پناهنده می‌شوم.

بی‌قراری دردآوری دست و پاهایم را کلافه کرده است...

محمدجواد ظریف...
ما را در سایت محمدجواد ظریف دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : achavarrrre9 بازدید : 16 تاريخ : چهارشنبه 19 ارديبهشت 1403 ساعت: 16:45